برای بغض های فروخورده ام...
می نویسم...
برای احمدی نژاد...
برای بغض های فروخورده ام...
مثل اینکه باید با این جمله کلیشه ای شروع کنم:"نمی دانم از کجا شروع کنم!".
شاید باید از دیشب شروع کنم ، نه باید از 1 هفته پیش شروع کنم
نه باید از 3 ماه پیش شروع کنم ، وباز هم نه شاید هم باید از 4 سال پیش شروع کنم!
اصلا آن وقت که تو آمدی کسی باور نمی کرد که با فساد و باند بازی هم می توان مبارزه کرد.
شاید هم اصلا نباید می آمدی که ما مجبور نشویم در موقع امتحانات ترم مان برای تو تبلیغ کنیم!
به هر حال اول قصه را همه می دانند:تو آمدی که با فقر و فساد بجنگی. می خواهم خیلی سریع از این سه سال و اندی بگذرم
که همه دیدند که باندهای فساد و قدرت چه بر سرت آوردند، سربازهای پیاده شان را می گویم یادت آمد؟ روزنامه ها؟
حیلی چیزها یادت می آید خب بس است تا اینجای کار برای یادآوری گذشته کافی است.پس برویم به شش ماه پیش.
در دانشگاه همراه با درس سنگینمان باید برای انتخابات آماده می شدیم.
-آخه چرا از حالا؟
-چون فساد و قدرت را نمی شناسی، می پرسی.
آری فساد و قدرت را نمی شناخت وگرنه خوب می دانست که فساد و قدرت از چهار سال پیش مشغول تبلیغات برای انتخابات است.
اصلا بگذارید از درسهایم در همان موقع برایت بگویم که چه قدرسنگین بودند و هستند و احساس وظیفه نسبت به تو که چقدر سنگین تر!
اصلا بیکار بودی بودی که بیایی با فساد و تبعیض مبارزه کنیم که ما هم مجبور بشویم از درسهایمان بزنیم و برای تو بگذاریم.
نه باید جمله بالا را ویرایش کنم ما از درسهایمان می گذاریم نه برای تو، تو دیگر که هستی؟ ما این یک ذره کاری را هم که می کنیم برای خداست...
ال بگذارید فضای دانشگاه را از شش ماه پیش برایت شرح دهم، خیلی ها با تو مخالف بودند. چرا؟ چون برایت کلیپ می ساختند، به تو نسبت دروغ می زدند، همه کارهای خوبت را بد جلوه می دادند و... . اصلا انگار فساد و تبعیض در تخریب تو خیلی موفق بود. بالاخره فساد و تبعیض است دیگر از این کارها نکند چه بکند؟!!! بالاخره آن قدر موفق بود که به ما ایراد می گرفتند که چرا برای شناساندن تو کار می کنیم. بگذریم تا دو،سه ماه پیش که فتیله تخریب ها و تهمت ها را بالا کشیدند و آقایان به اصطلاح کاندیدا دیگر رسما شروع به تخریب تو در تریبون های عمومی کردند. و باز هم سکوت کردی(بغضم را فرو می خورم). اصلا دلم برایت سوخت. گفتم این دیگر خیلی نامردی است. ولی آن قدر این کار را تکرار کردند که دیگرنه تنها برای من که برای خوت هم عادی شد. نه شاید هم وانمود می کردی که عادی است چون من دیشب چیز دیگری از تو دیدم.
به هر حال آقای کروبی هم به دانشگاه ما آمد. برای تبلیغات انتخاباتی برای خودش. نه اصلا یک تجدید نظر اساسی باید در جمله خودم بکنم. چون همه اش از تو می گفت و بر ضد تو. اما دریغ از یک برنامه به درد بخور که برای ارائه داشته باشد. از این یکی بگذریم به آقای موسوی می رسیم. او هم به دانشگاه ما آمد. و او هم مثل کروبی باز هم صد رحمت به کروبی لااقل شجاعت این را داشت که سوالات مخالف را بشنود. اما این آقا در عین حال که ادعا داشت باید جریان آزاد اطلاعات باشد و حرف مخالف را بشنویم و دیکتاتور نباشیم هواداران او بلافاصله شروع به هو کردن مخالف خود کردند(که با رضایت او هم همراه بود.) بگذریم از سوالات بسیاری که نگذاشتند بپرسیم و تراژدی که در پاسخ به سوالات ما اتفاق افتاد! اگر بگویم مطمئنا از خنده روده بر می شوی! جالب است در رسانه ها هم در مورد این سخنرانی تحریفات بسیاری به نفع ایشان کردند.
و هم برنامه ای نداشت.
لاصه دست روزنامه ها را هم درد نکند آن ها هم کم نگذاشتند و انگار در مطالبشان داشتند در مورد یزید می نوشتند.
دیگر خود هم خسته شده بودم بس که تیتر در تهمت به تو و مخالف تو خواندم(می دانم که تو هم خسته شدی ولی آنها را نمی دانم) آن آقای کذا هم که روز به روز با استفاده از همان مافیای قدرت و ثروت و با سو استفاده از سکوت همراه با نجابت تو، برمحبوبیت خود می افزود البته نه آن طور که می خواست ولی باز هم افزایشی در محبوبیتش به چشم می خورد. این ها گذشت تا چند روز پیش که در ورزشگاه هفت تیر به ما گفتی که در مناظره مافیای قدرت و ثروت را افشا می کنی البته گفتی که من نمی خواستم با این کار فضای کشور را از فضای ساخت و ساز به فضای درگیری انتخاباتی بکشانم اما مثل اینکه زمان افشا نکردن و با سکوت با مافیا مبارزه کردن گذشته. چرا؟ چون دیگر از حد گذشته! آری دیگر تخریب ها از حد تحمل تو هم گذشته! اصلا انگار داشت جریان طوری پیش می رفت که کم کم حق و باطل را با هم جا به جا کند. اما صادقانه بگویم من فکر نمی کردم که افشا کنی. اصلا پیش خودم می گفتم شاید مصلحت مردم را در این ببینی که مثل چهار سال پیش سکوت کنی.
از دیروز صبح اضطراب شدیدی داشتم. می دانستم که مرد این جور میادین هستی اما خب من که نیستم!. مخصوصا دیشب که موقع نگاه کردن مناظره تو دست پایم هم می لرزید که برای معلوم نشدنش آن را زیر پتو قایم کردم. آن آقا هم از همان اول شروع کرد به تهمت زدن (خداوند از سر تقصیراتش بگذرد)می گفت: تو دروغگویی ، مرتجعی ، دیکتاتوری ،متخلفی و... . اما تو دیشب تو کاری کردی کارستان. از همان اول روشنگری کردی. گفتی تو در مقابل سه کاندیدا هستی و راست هم می گفتی اصلا هر کس دیگری شب قبلش را می دید می فهمید که مناظره ای که بود بیشتر شبیه به سخنرانی دو نفر در حمایت از همدیگر بود.خیلی مسخره بود. انگار دو نفر قرار است با هم سمتی را بگیرند که این طور از هم حمایت می کردند. اصلا تو راست می گفتی صحنه گردان هاشمی بود نه اینها . مگر هاشمی با موسوی برای آمدنش جلسه نگذاشت. مگر تامین هزینه دهها میلیاردی ستاد های موسوی با فرزندان هاشمی نبود. انگار آقای هاشمی این دوره به جای موسوی کاندیدا شده. رضایی را هم او آورد تا با حزب اللهی نشان دادن او قسمتی از آرای تو را بگیرد. کروبی را هم با آن شعار های 70 هزار تومانی اش هاشمی آورد تا بتواند بلکه آرای بخشی ازاقشار فرودست را از تو بگیرد. این انتخابات مثل 84 بین تو هاشمی است.
چه قهرمانانه جوابش را در مورد ملوان های انگلیسی و در مورد عربستان دادی در مورد فضای آزاد رسانه ای و تخلفات مدیریتی هم همین طور. وقتی به آنجایی رسیدی که شروع به افشای بخشی از فساد و تبعیض موجود در حاضر و گذشته کردی دیگر گل کاشتی. مطمئنا این صدای تو نبود که آن ها را افشا می کرد.این صدا از روستایی در سیستان بود. این صدایی از کپرنشینان جنوب کشور بود. این صدای دخترک یتیمی از ایلام بود. این صدای تمام محرومان میهن بود. این صدای تمام محرومان عالم بود. اصلا انگار نبودی. این مسلم است که تو نبودی!. شاید هم مثل دانشگاه کلمبیا از شب قبلش یا زهرا یا زهرا می گفتی که این چنین قهرمانانه پاسخ می گفتی.
استی امروز صبح نمردیم معنای نجابت و هتاکی را هم فهمیدیم.آن تیتر سایت آن طرفی را می گویم. یادم رفت برایش کامنت بگذارم که ما معنای نجابت
و هتاکی را چهار سال است که فهمیده ایم...
کلمات کلیدی :